جدول جو
جدول جو

معنی سخت دلی - جستجوی لغت در جدول جو

سخت دلی
(سَ دِ)
قساوت. سنگین دلی: و از جمله بی رحمی و سخت دلی او یکی آن که زادان فرخ را... (فارسنامۀ ابن البلخی ص 107).
کاین سخت دلی و سست مهری
جرم از طرف تو بود یا من.
سعدی
لغت نامه دهخدا
سخت دلی
بی رحمی، شقاوت، قساوت، ظلم، ستمکاری
متضاد: مهربانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخت دل
تصویر سخت دل
دل سخت، سنگدل، بی رحم
فرهنگ فارسی عمید
(سَ دِ)
کنایه از بی مهر و سنگدل. (آنندراج). ظالم. (مجموعۀ مترادفات ص 241). غلیظ القلب:
دلیری سیه نامه ای سخت دل
ز ناپاکی ابلیس از وی خجل.
سعدی.
ای سخت دلان سست پیوند
این شرط وفا بود که بی دوست...
سعدی.
ای سخت دل تا به این اطفال هیچ رحم نکنی. (تاریخ قم ص 250)
لغت نامه دهخدا
(سَ دِ)
دهی است از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 18 هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 7 هزار و پانصدگزی جنوب شوسۀ مراغه بمیانه. هوای آن معتدل و دارای 100 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود محصول آن غلات، نخود و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ دِ)
غمناکی. غصه داری. غمگینی:
دشمنت خسته و بشکسته و پابسته ببند
گشته دل خسته وزان خسته دلی گشته سقیم.
(از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 493)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ)
لجاجت مقاومت. ایستادگی. پایداری: ابوالقاسم کثیررا بباید گفت تا خویشتن را بدو دهد و لجوجی و سخت سری نکند که حیفی بر او گذاشته نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). دیرتر از اسب جدا شدم بسبب پیری، پنداشتند که سخت سری میکنم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 641)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
کنایه از توانا و ثابت قدم. (آنندراج). ستور که قوائم آن سخت بود:
سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم
تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی.
منوچهری.
سکندر که می نازد از بخت تر
شداز سخت پایان چنین سخت تر.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ پَ / پِ)
نیرومند. قوی. (ولف). پرزور که مقاومت داشته باشد:
کنون تا به بینم که با جام می
همی سست باشی وگر سخت پی.
(شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 9 ص 2849)
لغت نامه دهخدا
(سُ دِ)
ضعیف. ناتوان:
نیک بدحال و سخت سست دلم
حال دل هردو یک نه بر خطر است.
خاقانی (دیوان دکترسجادی ص 63)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سخت دل
تصویر سخت دل
بی مهر و سنگدل، ظالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسته دلی
تصویر خسته دلی
آزرده دلی، مصیبت زدگی غم دیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخت سری
تصویر سخت سری
ایستادگی، لجاجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوخته دلی
تصویر سوخته دلی
کیفیت و حالت سوخته دل
فرهنگ لغت هوشیار
جفاپیشه، خون ریز، شقی، ظالم
متضاد: مهربان، عطوف، باعاطفه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دل سنگی، سنگ دل
دیکشنری اردو به فارسی